کنکور 92
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت!!!فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: ” می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست...
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: دریافت کد بستن راست کلیک در وبلاگ ادامه مطلب ... آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|